Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

سال نو مبارک


یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال




حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد

رابه تمامی عزیزان تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت و معنویت

را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان برای شماعزیزان مسئلت مینماییم


حامد


پروردگارا

پروردگارا در این روزهای پایانی سال به خواب عزیزانم ارامش


به بیداریشان اسایش


به زندگیشان عافیت


به عشقشان ثبات


به مهرشان وفا


به عمرشان عزت


به رزقشان برکت


و به وجودشان صحت عطا بفرما


آمین

گاهی هم انتظار

 

بعضی وقتا سکوت میکنی
چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرفی بزنی

بعضی وقتا سکوت میکنی
چون واقعآ حرفی واسه گفتن نداری

گاه سکوت یه اعتراضه ،
گاهی هم انتظار

اما بیشتر وقتا سکوت واسه اینه که
هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که توو وجودت داری ،

توصیف کنه...


دلـت را بتـکان ...



غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن

دلت را بتکان

اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین


بگذار همانجا بماند

فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش

قاب کن و بزن به دیوار دلت ...

دلت را محکم تر اگر بتکانی

تمام کینه هایت هم می ریزد

و تمام آن غم های بزرگ

و همه حسرت ها و آرزوهایت ...

باز هم محکم تر از قبل بتکان

تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!


حالا آرام تر، آرام تر بتکان

تا خاطره هایت نیفتد

تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟

خاطره، خاطره است

باید باشد، باید بماند ...


کافی ست؟

نه، هنوز دلت خاک دارد

یک تکان دیگر بس است

تکاندی؟

دلت را ببین

چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟

حالا این دل جای "او"ست

دعوتش کن

این دل مال "او"ست...

همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا

و حالا تو ماندی و یک دل

یک دل و یک قاب تجربه

یک قاب تجربه و مشتی خاطره

مشتی خاطره و یک "او"...

 

خـانه تـکانی دلـت مبـارک

خاطرات نه سر دارند و نه ته

با مداد رنگی هایم
یاد خوب آمدنت را نقاشی می کشم !
و جاده سفید رفتنت را خط خطی ...
کسی نیست که
زندگی را برایم دیکته کند
و غلط هایم را بگیرد
و دور روزهای اشتباهم
خط قرمز بکشد
و مجبورم کند که
از روی تجربه ها ده بار بنویسم ...
کسی نیست ...
 
هیچ کس...





خاطرات نه سر دارند و نه ته ...

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند . . .

میرسند گاهی وسط یک فکر . . . !

گاهی وسط یک خیابان . . .

سردت می کنند . . . داغت میکنند . . .

رگ خوابت را بلدند . . .

زمینت می زنند . . .

خاطرات تمام نمی شوند . . .

تمامت می کنند !!!

.....................

با تشکر از دوست خوبم کژال (مدیر وبلاگ روستای دلم)