Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

سال نو پیشاپیش مبارک

 

 

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند...

یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند...

یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم

که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد...

یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم

چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد... 

      

دوستای عزیزم "سال نو پیشاپیش مبارک" 

تو لحظه ی تحویل سال علی رغم اینکه واسه خود و خانواده ی محترمتون دعا میکنید، لطفا برای همه ی مریضا،بی نیازا، وهمینطور اگه شد برای این داداش کوچیکتون هم دعا کنید.

آرزو میکنم تو سال جدید به همه ی اهداف و خواسته هاتون برسید و در زیر سایه خانوادتون، یک زندگی سرشار از سلامتی، خوشبختی و شادی داشته باشید.    

        

 حامد 

کینه را با نگاه ساده ای زنجیر کرد

شعری که جوشید از دلم این بار باشد مال تو

 احساس شیرین دلی ، تبدار باشد مال تو

 از من بریدی بی سبب، من هم گذشتم از دلم

پاینده باشی سهم این ، ایثار باشد مال تو.

 باشد برو بی اعتنا ، تنها رهایم کن ولی ،

 قلبی که مانده پشت این ، دیوار باشد مال تو.

 چیزی ندارم من دگر، جز یک رمق جان در بدن

حتی همین این یک رمق، صدبار باشد مال تو

جز شعر چیز دیگری ، در چنته ام پیدا نشد

 قابل ندارد این غزل ، بردار باشد مال تو.

 

 

زندگی را می توان درغنچه ها تفسیر کرد

 با نگاه سبز باران عشق را تعبیر کرد

 زندگی راپر ز احساس کبو تر ها نمود

 کینه را با نگاه ساده ای زنجیر کرد

همچو شبنم چشم را درچشم شقایهاگشود

 طرح یک لبخند را بر برگ گل تصویر کرد

 زندگی را می توان در خلوت هر صبحدم

 با وضوئی با دعایی با خدا تقدیر کرد

 کاش میشد لحظه ها را قاب کرد

 روزهای تیره را خواب کرد

مــــرا به هیچ


کاش لحظه ی مرگم امشب بود

کاش مرغ نفست با من بود
کاش با من بودی و می گفتی
که این قصه همه در فکرم بود
کاش بانوی شهر مشرق با من بود
کاش با مهربانی و خوبی با من بود
کاش چشمانم میدید روزی را
که دستانت محرم دردم بود
سیل اشکی گرفت چشمم را
این ها همه قصه ی عشقم بود
بی تو حتی در اوج خنده هام
بر لب خشکیده ام ماتم بود
کاش با من بودی همه ی ذکرم بود
این ذکر همه در فکرم بود
این ای کاشها همه در فکرم بود
خاطر من همه شب ماتم بود
کاش لحظه ای با من می بودی
آن لحظه به خدا قسم لحظه ی شادم بود
آن شادی را ندیدم هرگز من
آن شادی همه در فکرم بود
تجربه ی بی مهری مرگ من است
این گفته کلام آخر بود

کاش میگفتی حرفی که رازت بود
که همه دردم در رازت بود
کاش میگفتی حرف دلت را
ولی این حرف دل صدای نازت بود
این نگفتن ارزش غم را نداشت
غم من نگفتن رازت بود
روزگاری غم و غصه ی من
صدای دلنواز سازت بود
کاش لحظه ی مرگم امشب بود
کاش لحظه ی مرگم امشب بود


بازی قشنگــــی بود
اما...
ما قشنگ بازی نکردیـم
قبـــول کن
که هر دو باختیـــــم.
مــن که خودم را به تـــــو فروختـم
و تــــو که مــــرا به هیچ...



   


 

 

هـر چقـدر مـی خواهـی

از مـن فـرار کـن

قیامت هـم که باشـد

گوشـه ای آخـر پیدایت مـی کنـم

مـیدانم

باز هـم میبینمت

دل به هـمین

لحظـه بسته ام!



"اگه خاطرمان تنها ماند، طلب عشق زهر بی سروپایی نکنیم

 

ماها خیلی جاها مثل نیمکت کلاسا، میز کتابخونه ها، صندلی اتوبوس ها و خیلی جاهای دیگه مثل اینا هر روزاین جمله رو بارها میبینیم که:

"اگه خاطرمان تنها ماند، طلب عشق زهر بی سروپایی نکنیم"

ولی میدونید چیه؟ افسوس اینکه هممونم اینو میدونیمو میخونیم، دریغ از اینکه بهش عمل کنیم...

بنظر شما اینطور نیست؟


یادمان باشد اگرشاخه گلی چیدیم/ وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم
پــر پروانه شکستن هـنــر نیست/ گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد ســـر ســـجاده عشق/ جز برای دل مــحبوب دعـــــائی نکنیم
یادمان باشد از امروز خطائی نکنیم/ گر در خود شکنیم هیـچ صدائی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند/ طلب عشق زهربی سر و پایی نکنیم



روزی مجنون ازروی سجاده شخصی  عبور کرد، مرد نماز را شکست وگفت

مردک در حال رازونیاز با خدا بودم برای چه این رشته را بریدی ؟

مجنون لبخندی زد وگفت:

عاشق بنده ای بودم وتو را ندیدم

 تو عاشق خدا بودی چطور مرا دیدی؟

 


چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی : " نــــذار برم "
یعنـــــــی بــرم گــــردون
سفــــت بغلـــــم کـــن
ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و
بگــــــو :
"
خدافــــظ و زهــــر مـــار"
بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ
مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!
مــــــگه الکیــــــــه!!!!
چــــــــرا نمیـــــفهمـــــن نمیخــــــــوای بری؟!!!
چـــــــــرا میـــــــذارن بــــری؟

مشکل فقط همین بود دوستم نداشتی

تو از قلب پاکم، خبر نداشتی
تو عالم یه رنگی، که مارو کاشتی...


نگو که این جدایی، کار خدا بود
مشکل فقط همین بود، دوستم نداشتی...

هر وقت می خواستم بگم، یه باوفا باش
تو این همه غریبه، یه آشنا باش...

دلم تو سینه داد زد این التماسه
فکر غرور این دل، محض خدا باش...

نه جای قهر گذاشتی نه جای آشتی
گفتی هواتو دارم، اما نداشتی...


نه اینکه توی عشقت من کم آوردم
مشکل فقط همین بود، دوستم نداشتی...


شاید در این بازی قلبت بشه، راضی  " مارو شکستی "
حالا که می سوزم از آتش عشقت،  "خاموش نشستی"


در غایت خوبی، تو چیزی کم نذاشتی
مشکل فقط همین بود، دوستم نداشتی...



 

خدا حافظ بروعشقم برو که وقت پروازه

برو که دیدن اشکات منو به گریه میندازه

نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست

نمیشه بعد تو بوسید نمیشه بعد تو دل بست

منو تنها بذار اینجا تو این روزای بی لبخند

که باید بی تو پرپرشه که باید از نگات دل کند

حلالم کن اگه میری اگه دوری اگه دورم

اگه با گریه میخندم حلالم کن که مجبورم

نگو عادت کنم بی تو که میدونی نمیتونم

که میدونی نفسهامو به دیدار تو مدیونم

فدای عطر آغوشت برو که وقت پروازه

برو که بدرقه داره منو به گریه میندازه