Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

مــــرا به هیچ


کاش لحظه ی مرگم امشب بود

کاش مرغ نفست با من بود
کاش با من بودی و می گفتی
که این قصه همه در فکرم بود
کاش بانوی شهر مشرق با من بود
کاش با مهربانی و خوبی با من بود
کاش چشمانم میدید روزی را
که دستانت محرم دردم بود
سیل اشکی گرفت چشمم را
این ها همه قصه ی عشقم بود
بی تو حتی در اوج خنده هام
بر لب خشکیده ام ماتم بود
کاش با من بودی همه ی ذکرم بود
این ذکر همه در فکرم بود
این ای کاشها همه در فکرم بود
خاطر من همه شب ماتم بود
کاش لحظه ای با من می بودی
آن لحظه به خدا قسم لحظه ی شادم بود
آن شادی را ندیدم هرگز من
آن شادی همه در فکرم بود
تجربه ی بی مهری مرگ من است
این گفته کلام آخر بود

کاش میگفتی حرفی که رازت بود
که همه دردم در رازت بود
کاش میگفتی حرف دلت را
ولی این حرف دل صدای نازت بود
این نگفتن ارزش غم را نداشت
غم من نگفتن رازت بود
روزگاری غم و غصه ی من
صدای دلنواز سازت بود
کاش لحظه ی مرگم امشب بود
کاش لحظه ی مرگم امشب بود


بازی قشنگــــی بود
اما...
ما قشنگ بازی نکردیـم
قبـــول کن
که هر دو باختیـــــم.
مــن که خودم را به تـــــو فروختـم
و تــــو که مــــرا به هیچ...



   


 

 

هـر چقـدر مـی خواهـی

از مـن فـرار کـن

قیامت هـم که باشـد

گوشـه ای آخـر پیدایت مـی کنـم

مـیدانم

باز هـم میبینمت

دل به هـمین

لحظـه بسته ام!



نظرات 1 + ارسال نظر
الهه ناز شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:20 ق.ظ http://3saa.blogsky

سام خیلیوبلگ نازی داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد