Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

حکایتی زیبا از قضاوت عجولانه

پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد. او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد,

او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟

پزشک لبخندی زد و گفت: "متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی، هرچه سریعتر خودم را رساندم ,,, و اکنون، امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم ,,,

پدر با عصبانیت گفت:"آرام باشم؟! اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو میتوانستی آرام بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا میمرد چکار میکردی؟
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: "من جوابی را که در کتاب مقدس گفته شده میگویم" از خاک آمده ایم و به خاک باز می گردیم ,,, شفادهنده یکی از اسمهای خداوند است ,,, پزشک نمیتواند عمر را افزایش دهد ,,, برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه ,,, ما بهترین کارمان را انجام می دهیم به لطف و منت خدا ,,,

پدر زمزمه کرد: (نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است ),,,

عمل جراحی چند ساعت طول کشید و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بیرون آمد ,,, خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد ,,,

و بدون اینکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالیکه بیمارستان را ترک می کرد گفت : اگر شما سؤالی دارید، از پرستار بپرسید ,,,

پدر با دیدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک دید گفت: "چرا او اینقدر متکبر است؟ نمی توانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم ازش سؤال کنم؟
پرستار درحالیکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد : پسرش دیروز در یک حادثه ی رانندگی مرد ,,, وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتیم، او در مراسم تدفین بود ,,, و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد ,,, او با عجله اینجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند."

هرگز کسی را قضاوت نکنید چون شما هرگز نمیدانید زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان میگذرد یا آنان در چه شرایطی هستند



                


با تشکر از پسرخاله ی عزیزم

     محمدرضا           

دوستای خوبم سلام


دوستای خوبم سلام

بابت اینکه مطالب جدیدی رو وبلاگ نمیذارم، منو ببخشید

راستش مدتی است که حال و اوضاع خوبی ندارم، بخاطر همینم ازتون النماس دعا دارم

     ( خصوصا دعا در حق همه ی مریضا و شفا گرفتنشون )

انشالله هیچکدومتون مشکل یا غم و غصه ای نداشته باشید

 

عزیزای من راستش ازتون درخواستی دارم که اگه مطلب خوبی در هر زمینه مثل مسائل اجتماعی،  پزشکی، ادبی، علمی و یا هر چیز دیگه ای که دارید لطف کنید اون مطلبو بهم ایمیل

                       (hamedz63@yahoo.com)

کنید تا به اسم قشنگ خودتون در وبلاگ ثبتش کنم اینجوری میتونیم از مطالب همدیگه بیشترین استفاده رو ببریم.

از همتون ممنونم

تو فصل امتحانات واسه همتون آرزوی موفقیت دارم، چه اوناییکه محصل و دانشجو هستن و چه هممون که هر لحظه در حال امتحان دادن به خدای خودمون هستیم.

خداجونم اگرچه دیگه احساس میکنم منو فراموش کردی ولی فقط تورو دارم پس

خداجونم شکرت


داداش کوچیکه یه شما

  حامد          




 

من از خدا خواستم،
نغمه های عشق مرا به گوشت
برساند تا لبخند مرا
هرگز فراموش نکنی و
ببینی که سایه ام به
دنبالت است تا هرگز
نپنداری تنهایی
ولی اکنون تو رفته ای ،
من هم خواهم رفت
فرق رفتن تو با من این
است که من شاهد رفتن تو هستم

 


 

 



به سلامتی پدر و مادرها

 

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم ، که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود
ولی پدر

یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد
بیایید قدردان باشیم 


                 به سلامتی پدر و مادرها





 

نه تو مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم می گذرد
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن خود جامه اندوه مپوشان هرگز




 

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

 


 

دوست داشتن گاهی سخت می شود
دوستش داری و نمی داند

دوستش داری و نمی خواهد

دوستش داری و نمی آید

دوستش داری و سهم تو از بودنش،

تصویری است فقط...

رویایی است در سرزمین خیالت
دوستش داری و سهم تو از این همه

تنهایی است




 

نگران نباش

حال دلم خوب است

نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست

نه از شیون های مداومش ، به وقت  خواستن  تو

آرام

جوری که نبینی و نشنوی

گوشه ای نشسته ،

و رویاهایش را به خاک می سپارد...




التماس دعا


خصوصا برای تک تک مریضا


 

خلاصم کن خلاصم کن



خدایا خسته گردم خلاصم کن
پر از رنج و غم و دردم رهایم کن
من از این نشعه بیزارم خداوندا
بیا آغوش پاکت را از عالم کن
خلاصم کن خلاصم کن
خلاصم کن خلاصم کن

از این درد و از این تنهایی و دیوار
از این بد نامی و روح و تن بیمار
از این افیون بی درمون لاکردار
خداوندا خلاصم کن از این آوار
خلاصم کن خلاصم کن
خلاصم کن خلاصم کن

منم چون سایه ای در یک شب مهتاب
که افتاده ز نیزاری به یک مرداب
منم چون نی پر از ناله پر از فریاد
خداوندا خلاصم کن از این بیداد
خلاصم کن خلاصم کن
خلاصم کن خلاصم کن

خدایا خسته گردم خلاصم کن
پر از رنج و غم و دردم رهایم کن
من از این نشعه بیزارم خداوندا
بیا آغوش پاکت را از عالم کن
خلاصم کن خلاصم کن
خلاصم کن خلاصم کن



سکوت تلخ

دیروز با اینکه تولد (یکساله) برادرزاده ی نازه کوچولوم بود، ولی یکی از تلخ ترین روزایی بود، که تا حالا تو عمرم سپری کرده بودم...

به امید روزهای خوش و بدون غم وغصه برای همه مون، برای همه ی جوونا، عاشقا، مریضا و خلاصه تک تک ایرانیای عزیز

خدایا فقط تورو داریم، کمکمون کن...

آمین یا رب العالمین






وقتی گلدان شکست

مادرم گفت: حیف بود

پدرم گفت: قشنگ بود

خواهرم گفت: مال من بود

مادربزرگ گفت: دوستش داشتم

ولی وقتی دلم شکست

همه سکوت کردند





 

تو دست در دست دیگری


من در حال نوازشِ دلی که سخت گرفته است از تو


مدام بر او تکرار می کنم که نترس عزیز دل


آن دستها به هیچ کس وفا ندارند





خدایا... سهم من این بود؟

دلم در دست او گیر است


خودم از دست او... دلگیر

عجب دنیای بی رحمی

همه دارایی ام این است

دلم گیر است و دلگیرم





آرزویم این است ؛

نتراود اشک در چشم تو هرگز ؛

مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز ؛
وبه اندازه ی هر روز تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را می خواهد

و به لبخند تو از خویش رها می گردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه ؛
که دلت می خواهد...




حامد

1391/03/01