نیمه شب سرد زمستانی ست
تمام اهل خانه در خواب اند
من اما...
در تاریکی اتاق خود منتظرم
نگاهم هر چند دقیقه یک بار به گوشی ام است
مثل همیشه در انتظار پیامی از اویم
منتظر ظاهر شدن نام زیبایش بر روی صفحه گوشی ام
پیامی که آغازگر یک گفتگوی شبانه است
لالایی هر شبم خواندن و شنیدن حرفهای اوست
باز هم به صفحه گوشی خیره میشوم
این بار سیاهی صفحه خاموش گوشی
سیاهی این روزهایم را به من یادآور می شود
به خود می آیم
به یاد می اوردم که مدتی است او را ندارم
او را از دست داده ام
تنهایم
تنها...