گرم شد مثل نفس خانه ی سردم با تو
سال ها حرف زدم از غم و دردم با تو
شهر انگار هوای، قدم های تو بود
عشق می خواست در این شهر، بگردم با تو
ریخت از شاخه ی خشکیده ی پاییزی من
آخرین برگ ترک خورده ی زردم با تو
تو خودم بودی و دشمن شده بودم با خود
تن به تن بود و غم انگیز نبردم با تو
از شبم رفتی و تاریک شد آیینه ی من
آه ای دختر مهتاب! چه کردم با تو؟!