Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

خدا کند

به دریا شکوه بردم از شب دشت

                       وز این عمری که تلخ تلخ بگذشت

       به هر موجی که می گفتم غم خویش

                                سری میزد به سنگ و باز می گشت...!


خداوندا نگاهت باز با من از راز دل گفتش

خداوندا صدایت هم به من با ناز دل گفتش

که من انسانم و پاک و پر از احساس

که من معشوقم و عاشق,تو میدانی خدای پاک

خداوندا دلم آشفته است و باز میخندد

نمیدانم چرا این گونه با احساس میخندد

خداوند مگر حال , عشاق این گونه میباشد

به من اموخته اند هر شب ز درد عشق مینالند

خداوندا منم عاشق ولی خندان و پر احساس

چرا این گونه میباشم؟ چون تویی عشقم خدای پاک

 


روزگاریست همه عرض بدن میخواهند
همه از دوست فقط چشم و دهن میخواهند
دیو هستند ولی مثل پری میپوشند
گرگ هایی که لباس پدری میپوشند
آنچه دیدند به مقیاس نظر میسنجند
عشق ها را همه با دور کمر میسنجند
خوب طبیعی است که یک روزه به پایان برسد
عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد