Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

یهـو

بعضی آدمهــــــا یهـو میــان ؛ یهـو زندگیـتـــــو قشنگ میکنن !

یهـو میشن همــــــه ی دلخـوشیت...

یهـو میشن دلیـل خنــــــده هات،یهـومیشن دلیل نفس کشیــــدنت

بـعــــد همینجـوری یهـو میــــــرن.... یهـو گنـــــــــــد میـزنن بـه آرزوهــــات ؛

 یهـو میشن دلیل همــــــــه ی غصــه هاتو همـــــــه ی اشکات !

 یهـو میشن سبب بالا نیـــومدن نفسـت 

 

رو خط اهن قطار یه شاپرک نشسته بود


انگار که بغض اسمون توی دلش شکسته بود


یه زخم کاری و عمیق نمک میذاشت رو بال اون


همون یه زخم شاپرک که نحسی بود تو فال اون


انگار که خسته بودنش از عاشقی بود و گلا


یه طوری باز نشسته بود شبیه اسمون جلا


همین که خواست گریه کنه دلش پر از گلایه شد


اسمون پر از غمش سقف بدون پایه شد


خراب شدش روی سرش مثل وفای روزگار


مثل فریب اون گلا که مونده بود به یادگار


میگفت خدا چرا همش منم جدا از عاشقا


جرا فقط پر میزنن شاپرکا بین گل شقایقا


صدای سوت سوت قطار چشای اونو تر میکرد


اون هدف خودکشیشو یه جوری تازه تر می کرد


امید زنده بودنو مچاله کرد گذاشت کنار


تا این که خوابوند سرشو رو ریل اهن قطار


یهو یه صحنه ای رو دید دلش از اون دلش برید


انگار که باز شقایقو گل عزیزشو می دید


درست میون سختی و سرمای سنگا ی کثیف


یه گل جونه کرده بود اما بودش خیلی نحیف


اون شاپرک دلش گرفت پر زد و رفت به اسمون


قطار بازم سوت کشیدو رفتش مثه ترانه امون

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد