Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

آخرین شعری که گفتم


آخرین شعری که  گفتم،

باز یادم با تو بود،

من که غرق خویش بودم،

نمی دانم،

چه کس آنرا سرود،

در خیالم می سرودم از تو باز،

می گشودم پرده های رمز و راز،

می زدم بر سیم سازم پنجه ای،

می ساختم آهنگ  و شعر تازه ای،

چون که شعرم،

رو به پایان می رسید،

پنجه هایم روی سازم می دوید،

باز نغمه،

نغمه چنگ تو بود،

گوش کردم،

آهنگ ، آهنگ تو بود،

ساز می زد ، شعر می امد،

ولی بی اختیار،

دفترم افتاده از دستم ، کنار،

این ترانه،

خاطراتت زنده کرد،

عطر تو پیچید در جانم،

مرا دیوانه کرد،

یک نفر من را،

ز شعرم رانده بود،

گوئیا یک قصه،

از بی مهریت جا مانده بود،

آخرین شعرم،

همه یاد تو بود،

من که غرق خویش بودم،

نمی دانم،

چه کس آنرا سرود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد