به چه قیمتی غرورو سر راهمون کشیدی
چرا لحظههای باهم بودنامونو ندیدی
خوب من، ما هر دو باختیم توی این بازی بیخود
هردوتامون کم گذاشتیم که ترانههامونم مرد
چیزی از لحظه نمونده، من و تو لحظه رو کشتیم
حکم اعدام دلامون با غرورمون نوشتیم
اگه دوسم نداری به روم نیار، یه چیزی از غرورم واسم بذار
نذار تو فکر تنهایی گم بشم، نذار حرف و حدیث مردم بشم
دلمو اینهمه نشکن، آخه این دل عاشقت بود
له نکن این قلب خونو، آخه روزی لایقت بود
دلمو اینقد نسوزون، مگه چی مونده از این دل
رفتی و با بیوفاییت، زدی مهر نفس باطل
تو که دوست نداشتی باشی، چرا آتیشم کشیدی
اونکه تو خودخواهیات مرد، دل من بود، تو ندیدی
از تو خونه وجودم به چه آسونی پریدی
ریختن غرور این مردو نه دیدی نه شنیدی
اگه دوسم نداری به روم نیار، یه چیزی از غرورم واسم بذار
نذار تو فکر تنهایی گم بشم، نذار حرف و حدیث مردم بشم