Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

زخم هایم یادگاری بندگانت است


خدایا


یکی دیگر از فصل های زیبایت رو به اتمام است


پاییز از راه میرسد و من

همچنان در غربت خالقم که تو باشی سر میکنم


تو خالقم بودیو من بنده ات


برایم خدایی کردی و اما بندگیم را ازت دریغ کردم


و توهمچنان لبخند میزنی


مرا ببخش


ببخش که گاهی سوزش زخم های پشتم

مرا از تو غافلم میکند


مهربانی تو بس است برای تسکین این سوزش ها


زخم هایم یادگاری بندگانت است


مرا باکی از این زخم ها نیست

مادامی که تو خالقم هستی


تنهایم مگذار که وجود تو برای همه ی تنهاییم بس است









پاییز که میشود ، کار من آسان تر است

دیگر بغض گلویم را قورت نمیدهم

و قرمزی چشمانم را انکار نمیکنم ....

آخر همه می پندارند که سرما خورده ام !!!

بگذر تـــابــســـتــــان .....

حال من باتوخوب نمی شود ...

پــــایـــیــــز حال مرا بهتر می فهمد