-
آرامش آغوشت
چهارشنبه 17 دیماه سال 1393 11:56
وقتی آغوشت را به روی آرزوهایم باز کردی اینقدر مجذوب گرمای وجودت شدم که جز آرامش آغوشت تمام آرزوهای خواستنی دیگر را از یاد بردم. اما... مرا به دار آویختند تا نامت را از یاد ببرم اما چه ساده اند این ساده اندیشان که نمی دانند نام تو حک شده ی قلب من است
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 دیماه سال 1393 10:07
یکی از فرق های انسان با خدا این است که انسان تمام خوبیها را با یک بدی فراموش میکند ولی خدا تمام بدیها را با یک خوبی فراموش میکند . . . آرامش .... سهم قلبیست که درتصرف خداست... قلبهایتان آرام و لحظاتتان خدایی
-
دیوانه
یکشنبه 30 آذرماه سال 1393 01:04
از دیوانه ای پرسیدند : چه کسی را بیشتر دوست داری ؟ دیوانه خندید و گفت : ”عشقم” را… گفتند : عشقت کیست؟ گفت:عشقی ندارم! خندیدند و گفتند : برای عشقت حاضری چه کارهاکنی؟ گفت : مانند عاقلان نمیشوم ، نامردی نمیکنم ، خیانت نمیکنم ، دور نمیزنم ، وعده سرخرمن نمیدهم ، دروغ نمیگویم و دوستش خواهم داشت ، تنهایش نمیگذارم ،میپرستمش ،...
-
پاییز
جمعه 28 آذرماه سال 1393 19:25
ﻣﯿــــﺮﻭﯼﭘﺎﯾﯿـــــﺰ ؟؟؟ ﻣــــﻦ ﻫﻨــــــﻮﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕـــــﻢ ﻫﻨـــــﻮﺯ ﺩﺳﺘﻬـــﺎﯾـﺶ ﺭﺍ ﻧﮕــــﺮﻓﺘــﻪ ﺍﻡ ... ﭘﺎﯾﯿــــﺰ ﺑﻤـــﺎﻥ ... ﻗـــــﻮﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺑـــــﻮﺩ ﺗــــﺎ ﺗــــﻮ ﻧـــــﺮﻓﺘـــــﻪ ﺍﯼ ﺑــــﺮﮔـــــﺮﺩﺩ ﭘـــﺎﯾﯿـــــﺰ ﺑﻤـــــﺎﻥ ﻭﻗـــــﺖ ﺭﻓﺘــــﻦ ﻧﯿﺴـــﺖ ﻣــــﻦ ﻫﻨـــﻮﺯ ﻧﮕﻔﺘـــﻪ ﺍﻡ ﺩﻭﺳﺘــﺶ ﺩﺍﺭﻡ ... ﭘﺎﯾﯿــــﺰ ﺑﻤـــــﺎﻥ...
-
به سمت او قدم بردار
یکشنبه 23 آذرماه سال 1393 00:07
دل بــســـپــار... به آتشی که نمى سوزاند " ابراهیم " را و دریایى که غرق نمی کند " موسى " را نهنگی که نمیخورد "یونس"را کودکی که مادرش او را به دست موجهاى " نیل " می سپارد تا برسد به خانه ی تشنه به خونش دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد آیا هنوز...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 آذرماه سال 1393 00:44
سخت است.... میان حاجت هایت گریه کنی و بگی ..... خدایا عشقش رو از دلم بیرون کن .... دریغ از یه پیام اونم اینجا که فقط از حالت جویا بشم...خیلی نامردی
-
دوست داشتنت در من بی انتهاست
دوشنبه 3 آذرماه سال 1393 01:05
عشـــــــق یعنی .. تکثیر تــــــو در هر ثانیه از زندگی ام ... یعنــــــی .. قشنگترین تکراری که هیچ وقت تکراری نمی شود .. چه خوب است که هیچ چیز هرگز بی نقص نیست همیشه می توان امید داشت قفل بسته ی در زنگ زده باشد طناب دور گردنت پوسیده باشد و سیاهچاله ی اسارتت شکافی داشته باشد برای ورود نور یک دنیای ناقص را همیشه بیشتر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 آذرماه سال 1393 02:17
مدتی طولانیو سخت ل پنج سالی میشه که رفتیو هنوز نتونستم فراموشت کنم اولین دیدارمون یادته؟ ی تو این مدت همیشه جلوی چشام بودی همه ی حرف ها و کارات،نگاهت د تک تک اعضای خانواده مهربونت نمیدونم قسمتم چرا اینطور شد؟ ا باهمه ی اینها همیشه برات آرزوی سلامتی دارم و همیشه : دوستت داشتمو، دارمو، خواهم داشت ...
-
یکی هست
یکشنبه 25 آبانماه سال 1393 00:09
یکی هست تو قلبم که هرشب واسه اون مینویسم و اون خوابه نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه یه کاغذ یه خودکار دویاره شده همدم این دل دیوونه یه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمی خونه یه روز همینجا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره گریه میکردم درو که میبست...
-
ازتوکه می نویسم
یکشنبه 18 آبانماه سال 1393 11:36
ازتوکه می نویسم جملاتم بی اراده، عاشقانه می شوند شعرمی شوند تمام احساسم روی کاغذ می دود ومن هرآنچه ازتو میخواهم می نگارم، تومیخوانی اول کمی مکث میکنی وبعد لبخند می زنی میدانم...
-
دختری به نام لیدا...
چهارشنبه 14 آبانماه سال 1393 23:45
آمد و آتش به جانم کرد و رفت با محبت امتحانم کرد و رفت آمد و بنشست و آشوبی به پا در میان دودمانم کرد و رفت آمد و روئی گشود و شد نهان نام خود ورد زبانم کرد و رفت آمد و او دود شد من شعله ای در وجود خود نهانم کرد و رفت آمد و برقی شد و جانم بسوخت آتشین تر این بیانم کرد و رفت آمد و آئینه گردانم بشد طوطی بی همزبانم کرد و رفت...
-
دیرگاهیست که من منتظرم...
سهشنبه 6 آبانماه سال 1393 23:50
و من هنوز عاشقم ، آنقدر که می توانم هر شب بدون آنکه خوابم بگیرد از اول تا آخر بی وفایی هایت را بشمارم و دست آخر همه را فراموش کنم وقتی یه آدم میــــــــگه هیچ کس منو دوســــــــت نداره منظورش از هیچ کــــس یک نفــــــــر بیشتر نیست… دیرگاهیست که من منتظرم واز این پنجره ها می نگرم پنجره تاریک است "شبحی پیدا نیست...
-
من تا آخرین فصل باران منتظرت میمانم
پنجشنبه 1 آبانماه سال 1393 22:14
زودتر بیا من زیر باران ایستادهام و انتظار تو را میکشم. چتری روی سرم نیست میخواهم قدمهایت را، با تعداد قطرههای باران شماره کنم تو قبل از پایان باران میرسی یا باران قبل از آمدن تو به پایان میرسد؟ مرا که ملالی نیست حتی اگر صدسال هم زیر باران بدون چتر بمانم نه از بوی یاس باران خورده، خسته میشوم نه از خاکی که باران...
-
تو این دنیا هرچیزی یه قیمتی داره...
چهارشنبه 30 مهرماه سال 1393 23:55
همیشه کسانی هستند که در نهایـت دلـتـنـگـی نمی توانیم آنها را در آغــوش بگیریم بــدتــریـن اتفاق شایـــد همین باشد...! تو این دنیا هرچیزی یه قیمتی داره... یه روزی... یه جایی... به وقتش... بالاخره باید پرداخت بشه... هیچ چیز مجانی نیس به جز "رحمت خداوندی"
-
اگه قسمت جدایی بود واسه چی آشنامون کرد
شنبه 26 مهرماه سال 1393 23:35
کجایی .. که ببینی من چقدر دل خسته و تنهام ببینی ، زندگی بی تو ... داره جون میده رو دستام گاهـے حجم دلتنگے هایَـــم آنقــدر زیــآد میشـود ڪــﮧ دنیــــــا با تمامـ وسعتش برایـــــم تنــگ میشود ! دلــتــنگـــم . . . ! دلتنگ ِ ڪـسـے ڪـﮧ گردش روزگارش بـﮧ مَــن ڪـﮧ رسید از حرڪـت ایستاد ! دلتنگ ِ ڪـسـے ڪـﮧ دلتنگـےهایم را...
-
یعنی هنوزم عاشقه
جمعه 25 مهرماه سال 1393 12:54
مرد که گریه میکنه، کوه که غصه میخوره یعنی هنوزم عاشقه، یعنی دلش خیلی پره آدم که زخم قلبو با، نمک دوا نمیکنه عشقشو توی خلوتش، شما صدا نمیکنه وقتی تو غمگینی، خیلی غم انگیزم همدرد پاییزم، همراه این مردا، اشکامو میریزم عشقمو میریزم شبیه توهرکی که زیر بارونه شدم یه دیوونه، که از تو میخونه، دلم زمستونه دلم زمستونه بگو به هر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 مهرماه سال 1393 22:55
هیچ گـاه فکــر نمی کـردم فاصـله بینمــان آنقــدر زیـاد شـود کـه … تـو بی خـــیـال زنـدگی کنــی … و مــن با خیــالـت ، بـی خیــال زندگــی شــوم !!! امان از این بوی ِ پاییـــــز و آسمـــان ابری ! که آدم نه خودش میدانـــد دردش چیــست و نه هیچـــکس ِ دیگــــری … فقـــط میدانی که هر چه هــــوا سردتـــر میــشود ، دلت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 مهرماه سال 1393 13:21
انصاف نبود رفتنت با خودت باشد و فراموش کردنت با من. از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشدهای؟ پاسخم داد: در ترساندن دیگران برای من لذتی به یاد ماندنی است، پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمیشوم! اندکی اندیشیدم و سپس گفتم: راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم! گفت: تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 مهرماه سال 1393 20:20
یه صفحه سفید، به همراه یک قلم این بار حرف ،حرف نگفته ست یک حرف تازه در باره هرچی که تو دلت میخاد بسم الله.......
-
من این دوست داشتن را می ستایم
سهشنبه 22 مهرماه سال 1393 20:19
آدمهایی هستند که شاید کم بگویند دوستت دارم یا شاید اصلا به زبان نیاورند دوست داشتنشان را بهشان خرده نگیرید این آدمها فهمیده اند دوستت دارم حرمت دارد مسئولیت دارد ولی وقتی به کارهایشان نگاه کنی دوست داشتن واقعی را میفهمی میفهمی که همه کار میکند تا تو بخندی ، تا تو شاد باشی آزارت نمیدهد ، دلت را نمی شکند من این دوست...
-
نه نه ، هرگز نمی توانم تــــــــــــــــــــو را فراموش کنم
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1393 23:44
باید فراموشت کنـــــــــــم چندیست تمرین مـــــــی کنم من می توانم ! می شود ! ، آرام تلقین می کنم حالم ، نه ، اصلا خوب نیست …. تا بعد، بهتر می شود …. فکری برای این دلِ آرام غمگیــــــــــن مـــــی کنم من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین ! خود را برای درک این ، صـــــد بار تحسین می کنم کم کم ز یادم می روی ، این...
-
نامه پدر به دخترش
سهشنبه 15 مهرماه سال 1393 11:29
دخترکم برای کسی که برایت نمیجنگد نجنگ چرا اشکهایت را هر روز پاک کنی کسی که باعث گریه ات میشود پاک کن ماهم به سوی کسی که ناز میکند دست نیاز دراز نکن بیاموز این تو هستی که باید ناز کنی تو زیباترینی همیشه با این باور زندگی کن خودت را فراموش نکن شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشد اما به یاد داشته باش کسانی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 مهرماه سال 1393 11:10
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض یک طرف خاطره ها ، و یک طرف فاصله ها در همه حرفها حرف آخر زیباست حرف آخر تو چیست ، تا به آن تکیه کنم حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
-
بـراے בل خـــوבم مینویسم
دوشنبه 7 مهرماه سال 1393 23:53
لحظه های سکوتـم ؛ پرهیاهو ترین دقـایـق زندگیـم هستند ... مـملو از آنـچه میخواهم بگویـم و نمـیگویـم ... !!! ·٠•● بـراے בل خـــوבم مینویسم ... بـراے בلتنگــے هایــم بـراے בغــבغــﮧ هاے خـــوבم بـراے شانـہ اے کـﮧ تکیـﮧ گاهــم نیستــــ ! بـراے בلـے کـﮧ בلتنگـــم نیســـت ... بـراے בستـے کـﮧ نوازشگــر زخـم هایــم نیســت ......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 مهرماه سال 1393 23:38
بعضــــــی وقتا چیـــــــزی مینویسی فــــــقط برای یک نفـــــــر امـــــــا دلت میگیرد وقتی یـــــــادت می افتد که هـرکسی ممکن است بخــــــواند جــــــــز آن یک نفـــــــــر. . . .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 شهریورماه سال 1393 12:45
رفتم اما دل من مانده بر دوست هنوز میبرم جسمی و دل در گرو اوست هنوز … یاد سهراب بخیر ... آن سپهری که تا لحظه ی خاموشی گفت... باورت گر بشود گر نشود... حرفی نیست... اما نفسم میگیرد... در هوایی که نفس های تو نیست...
-
یک پائیز دوست داشتنی
شنبه 22 شهریورماه سال 1393 00:14
حواست هست... یک تابستان دیگر هم گذشت و هیچ معجزه ای نشد. حالا باید دوباره دل خوش کنیم به آمدن پاییز، یک پائیز خوش رنگ که زرد و نارنجی نباشد، به پائیزی که دلت نگیرد و غروبش غم نداشته باشد، و توی کوچه پس کوچه هایش بغض نباشد، پائیزی که مهر وآبان و آذرش تو را یاد هیچ خاطره ی خیسی نیاندازد و دل کندنش آسانتر از دل بستنش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 شهریورماه سال 1393 10:42
چند شب پیش خوابتو دیدم سر سفره عقد اگه حقیقت داره برات آرزوی خوشبختی دارم حامد
-
enter
یکشنبه 9 شهریورماه سال 1393 10:37
یک روزی همه به خنده های الکی ام گیر میدادند… حالا به سکوت با معنی ام گیر میدهند… خسته ام از آدمایی که درکی از خستگی هایم ندارند… چه لحظه دردآوریه ﺍﻭﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ ﺧﻮﺑﯽ؟ ﺑﻐﺾ ﺗﻮ ﮔﻠﻮﺕ ﻣﯽﭘﯿﭽﻪ...۵ ﺧﻂ ﺗﺎﯾﭗ ﻣﯿﮑﻨﯽ . . . . . ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ enter ... ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﭘﺎﮎ ﻣﯿﮑﻨﯽ و مینویسی... ﺧﻮﺑﻢ ﻣﺮﺳﯽ ﺗﻮ ﺧﻮﺑﯽ؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 شهریورماه سال 1393 00:23
ما عــادت کـردیـم وقـتـی تـوی خــونـه فــیـلم مـی بـیـنـیم ، تمام که شد و بـه تـیتـراژ رسـید دسـتـگاه رو خـامــوش مــی کـنـیـم... یـا اگــه تـوی ســیـنما بـاشــیم ســالـن رو تــرک مـی کــنـیم . مـا تـوی زنــدگـیـمون هـم هـیـچ وقــت کــســانی کــه زحــمـت هـای اصــلـی رو بــرای مــا می کشن نـمی بـیـنیم ، ما فـــقـط...