من از اون آسمون آبی می خوام
من از اون شبهای مهتابی می خوام
دلم از خاطره های بد جدا
من از اون وقتهای بی تابی می خوام
من می خوام یه دسته گل به آب بدم
آرزوهامو به یک حباب بدم
سیبی از شاخه ی حسرت بچینم
بندازم رو آسمون و تاب بدم
گل ایوون بهار دل من
یه بیابون لاله زاره دل من
من از اون آسمون آبی می خوام
من از اون شبهای مهتابی می خوام
دلم از خاطره های بد جدا
من از اون وقتهای بی تابی می خوام
دلم برای نه گفتنات خیلی تنگ شده...
قهر ها بهانه است
کسی که دوستت دارد،
برای ماندن در بین هزاران نقطه ی سیاه شب،
حتی اگر یک نقطه ی سپید بیابد،دلیلش می کند برای ماندن!
و کسی که می خواهد برود...
در سپیدی روز حتی اگر نقطه ای سیاه را هم نیابد
با انگشتش به گوشه ای اشاره می کند که انگار نقطه ای سیاه یافته...
کسی که رفتنی است
بگذار برود
رودخانه اگر عاشق دریا بود
عشقش را به چاه فاضلاب نمی داد
گاهی دلت از سن و سالت می گیرد
میخواهی کودک باشی
کودک به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد
و آسوده اشک می ریزد
بزرگ که باشی
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی
یــــــــــــــــــــــــــــــاد بگیر
باید اعتراف کنم
در این جنگ های پی در پی
با این دل لجباز و بهانه گیرم
شکست خورده ام
دیگر کم اورده ام
به زوره دروغ هایی که برایش سرهم کرده ام،
روزها را سر میکند
اما شب ها...
آه!... امان از شب!
امان، از این شبها...
نمیدانم چرا شب ها، دروغ هایم
بر بی تابی هایش افاقه نمیکند
با سکوت بی انتهای شب یکی میشوم
و سکوتم خبر میدهد از دلی که،
عمری در هوای دنیایش بود...
اما اینجا پشت پایش زمین گیر
شده است.
اما از چشـــــم هایشان معلوم است
که اشکــــی به بزرگی یک سکــــوت
گــــوشه ی چشمشان به کمیــــــن نشسته!
ما
از هم جدا شدیم ، ولی من از با تو بودن خیلی چیزها یاد گرفتم
یاد گرفتم،می توان هر روز لافِ عاشقی زد، وقتی عاشق نیستی..
یاد گرفتم،دیگر برای هیـــــــــچکس غرورم را زیر پا نگذارم..
یاد
گرفتم، گریه های هیـــــــــــــچکس را باور نکنم.
یاد گرفتم،به چشم اعتمـــــاد کنم نه به زبان.
یاد گرفتم، همه ی آدمها خوب نیستند!!!
دوستی
ها کمرنگ...
بی کسی ها پیداست.....
راست گفتی سهراب !
ادم اینجا تنهاست.....!!!!
دلم
بهانه تو را دارد !
تو میدانی بهانه چیست ؟؟
بهانه همان است که شب ها، خواب ازچشم خیس من میدزدد.
بهانه همان است که روزها میان انبوهی از آدم ها، چشمانم راپی تو می گرداند.
بهانه همان صبریست که به لبانم سکوت می دهد تا گلایه ای نکنم از نبودنت