Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

Hamed

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

آرامش آغوشت

وقتی آغوشت را به روی آرزوهایم باز کردی

اینقدر مجذوب گرمای وجودت شدم

که جز آرامش آغوشت تمام آرزوهای خواستنی دیگر را از یاد بردم.

اما...

 
مرا به دار آویختند تا نامت را از یاد ببرم

اما چه ساده اند این ساده اندیشان که نمی دانند

نام تو حک شده ی قلب من است

یکی از فرق های انسان با خدا

این است که انسان تمام خوبیها

را با یک بدی فراموش میکند

ولی خدا تمام بدیها را با یک

خوبی فراموش میکند . . .

آرامش ....

سهم قلبیست که درتصرف خداست...

قلبهایتان آرام و لحظاتتان خدایی

دیوانه


از دیوانه ای پرسیدند : چه کسی را بیشتر دوست داری ؟
دیوانه خندید و گفت : ”عشقم” را…

گفتند : عشقت کیست؟

گفت:عشقی ندارم!

خندیدند و گفتند : برای عشقت حاضری چه کارهاکنی؟

گفت : مانند عاقلان نمیشوم ، نامردی نمیکنم ، خیانت نمیکنم ، دور نمیزنم ،

وعده سرخرمن نمیدهم ، دروغ نمیگویم و دوستش خواهم داشت ،

تنهایش نمیگذارم ،میپرستمش ، بی وفایی نمیکنم

با او مهربان خواهم بود ، برایش فداکاری خواهم کرد،

ناراحت و نگرانش نمیکنم ، غمخوارش میشوم…

گفتند: ولی اگر تنهایت گذاشت ، اگر دوستت نداشت ،

اگر نامردی کرد ، اگربی وفابود ،

اگر ترکت کرد چه…؟
اشک بر چشمانش حلقه زد و گفت :

اگر اینگونه نبود که من “دیوانه” نمیشدم…

پاییز

ﻣﯿــــﺮﻭﯼﭘﺎﯾﯿـــــﺰ ؟؟؟
ﻣــــﻦ ﻫﻨــــــﻮﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕـــــﻢ
ﻫﻨـــــﻮﺯ ﺩﺳﺘﻬـــﺎﯾـﺶ ﺭﺍ ﻧﮕــــﺮﻓﺘــﻪ ﺍﻡ ... ﭘﺎﯾﯿــــﺰ ﺑﻤـــﺎﻥ ...
ﻗـــــﻮﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺑـــــﻮﺩ ﺗــــﺎ ﺗــــﻮ
ﻧـــــﺮﻓﺘـــــﻪ ﺍﯼ ﺑــــﺮﮔـــــﺮﺩﺩ

ﭘـــﺎﯾﯿـــــﺰ ﺑﻤـــــﺎﻥ ﻭﻗـــــﺖ
ﺭﻓﺘــــﻦ ﻧﯿﺴـــﺖ
ﻣــــﻦ ﻫﻨـــﻮﺯ ﻧﮕﻔﺘـــﻪ ﺍﻡ ﺩﻭﺳﺘــﺶ ﺩﺍﺭﻡ ... ﭘﺎﯾﯿــــﺰ
ﺑﻤـــــﺎﻥ ...ﺯﻣﺴﺘــــﺎﻥ ﮐـــﻪ ﺑﯿـــﺎﯾــــﺪ ﻭ
ﮔـــــﺮﻡِ ﺩﺳﺘــــﺎﻧــﺶ ﻧﺒـــﺎﺷـــﺪ ... ﺳــﺮﻣﺎ ﺍﻣــــﺎﻧﻢ ﻧﻤﯿــﺪﻫـــﺪ
ﭘـــﺎﯾﯿـــــﺰ ﺑﻤـــﺎﻥ ...ﻫﻨــﻮﺯ ﺑــﺮﻧﮕﺸﺘــــﻪ ﺍﺳــﺖ ...ﻫﻨـــﻮﺯ ﺟـــﺎﯾــﺶ
ﺧـــــﺎﻟﯿـﺴـــﺖ
ﻫﻨــــﻮﺯ ﻣﻨﺘﻈـــــﺮﻡ ...ﭘـــﺎﯾﯿـــــﺰ ﺑﻤــــﺎﻥ
ﻣﯿﺘــــﺮﺳـــﻢ ﺗـــــﺎ ﺍﺑــــﺪ ﺩﺭ ﺯﻣﺴﺘــــﺎﻥ ﺩﻓـــﻦ ﺷـــﻮﻡ...

باتشکر از دوست خوبم
http://gtale.blogsky.com

به سمت او قدم بردار

دل بــســـپــار...

به آتشی که نمى سوزاند " ابراهیم " را

و دریایى که غرق نمی کند " موسى " را
 
نهنگی که نمیخورد "یونس"را

 کودکی که مادرش او را به دست موجهاى " نیل " می سپارد
 تا برسد به خانه ی تشنه به خونش

 دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد

آیا هنوز هم نیاموختی ؟! که
 اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ، " نمی توانند "

پس به " تدبیرش " اعتماد کن

به " حکمتش " دل بسپار

 به او " توکل " کن

و به سمت او

”قدم بردار"